معنی شهرت نیک

حل جدول

شهرت نیک

نیک نامی


شهرت

نام‌آوری

داله

آوازه

نام آوری، اشتهار، داله، آوازه

لغت نامه دهخدا

شهرت

شهرت. [ش ُ رَ] (از ع، اِمص، اِ) آوازه. صیت. اشتهار. نامبرداری. بلندآوازگی. معروفیت. نام آوری. (یادداشت مؤلف). اشتهار. (از ناظم الاطباء): شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت). رجوع به شهره شود.
- شهرت افکندن، آوازه دردادن. معروف کردن.
- شهرت بی اصل، معروفیت بی اساس.
- شهرت پرست، شهرت پرستنده. آنکه خواهان شهرت و معروفیت است.
- شهرت پرستی،آوازه پرستی.
- شهرت پیدا کردن، مشهور شدن. معروفیت یافتن.
- شهرت جو؛ جوینده ٔ شهرت.
- شهرت جویی، شهرت طلبی. جستن معروفیت. در پی ناموری وآوازه شدن بودن.
- شهرت دادن، اشاعه دادن. انتشار دادن. شایع کردن.
- شهرت داشتن، داشتن معروفیت. نامبردار بودن. ناموری. معروف بودن: در صناعت علم طب شهرتی داشت. (کلیله و دمنه).
- شهرت طلب، آوازه جو. شهرت جو.
- شهرت طلبی، شهرت جویی.
- شهرت کردن، شایع شدن و مشهور گردیدن. (ناظم الاطباء).
- || نیکنام گشتن و یا بدنام و رسوا شدن. (ناظم الاطباء).
- شهرت گزین، که آوازه شدن گزیند. تلاش کننده ٔ نیکنامی. (ناظم الاطباء).
- شهرت یافتن، نیکنام شدن. (ناظم الاطباء).
|| افتخار. نازش: مگر شهرت است که... (در تداول عامه). (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
؟
|| خبر فاحش و شایع. || هر چیزی از خوبی و یا بدی که همه کس آنرا دانسته باشد. نیکنامی یا بدنامی. (ناظم الاطباء). || آشکارا شدن. آشکار کردن، و با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج).


نیک نیک

نیک نیک. (ق مرکب) به خوبی. کاملاً. به کلی. یک باره:
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک.
مولوی.
گفت نادر چیز می خواهی ولیک
غافل از حکم خدایی نیک نیک.
مولوی.
تو قیاس از خویش می گیری ولیک
دور دور افتاده ای تو نیک نیک.
مولوی.

فرهنگ فارسی هوشیار

نیک

خوب، خوش، مطلوب ‎ (صفت) خوب نیکو هژیر: مقابل بد: ((تا دامن قیامت این چمشه نیک از چشم بد مصون باد خ)) . یا نام نیک. شهرت خوب و پسندیده: ((نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود ک تویی امروز درین شهر که نامی داری. )) (حافظ. 313)، زیبا، سعد: ((. . . هر دو را بفال نیک گرفت. )) یا نیک بزرگ. سعد اکبر: مشتری. یا نیک خرد. سعد اصغر زهره، شخص نیکو کار نیکو کردار: جمع:

فرهنگ معین

شهرت

(مص ل.) آشکار شدن، معروف گردیدن، (اِمص.) معروفیت. [خوانش: (شُ رَ) [ع. شهره]]

فرهنگ عمید

شهرت

مشهور شدن به بدی و رسوایی یا به نیکی و نیک‌نامی،
(اسم) [عامیانه] نام خانوادگی،
[قدیمی] فاش گشتن امری، آشکار شدن، ظاهر شدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

شهرت

آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری،
(متضاد) بی‌نشانی، خمول، گمنامی

فارسی به عربی

شهرت

احترام، تخمین، خاصیه، رائحه، شجره العنب، شمعه، شهره، صیه، مشهور

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

شهرت

Geruch [noun]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شهرت

آوازه

معادل ابجد

شهرت نیک

985

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری